بهترین بهترین من!
باور نداشتم که گل آرزوی من،با دست نازنین تو بر خاک اوفتد.با این همه هنوز به جان
می پرستمت،
باالله،اگر که عشق،چنین پاک اوفتد.
می بینمت هنوز به دیدار واپسین،گریان در آمدی:(که...خدا نخواست)!غافل که من به جز او خدایی نداشتم،
اما دریغ ودرد،نگفتی چرا نخواست!
بی چاره دل، خطای تو در چشم او نکوست،گوید به من:(هر آنچه که او کرد خوب کرد)،فردای ما نیامد و خورشید آرزو،
تنها سپیده ای زد و آنگه غروب کرد.
بر گور عشق خویش شباهنگ ماتمم،دانی چرا نوای عزا سر نمی کنم؟تو،صحبت محبت من باورت نبود،
من ترک دوستی زتو باور نمی کنم.
پاداش آن صفای خدایی که در تو بود،این واپسین ترانه تو را یادگار باد،ماند به سینه ام غم تو یادگار تو،
هرگز غمت مباد و خدا با تو یار باد.
دیگر زپا فتاده ام ای ساقی اجل،جان تشنه ام،بریز به کامم شراب را،ای آخرین پناه من،
آغوش باز کن،تا ننگرم پس از رخ اوآفتاب را.